شب دهم  محرم تا غروب عاشورا

|
۱۴۰۳/۰۴/۲۵
|
۱۸:۴۸:۱۳
| کد خبر: ۲۱۱۷۴۶۴
شب دهم  محرم تا غروب عاشورا
تو‌ای روح آرام یافته، به سوی پروردگار بازگرد در حالی که هم تو از او خوشنودی و هم او از تو خشنود است، پس در سلک بندگانم در‌آی و در بهشتم وارد شو.

به گزارش خبرگزاری برنا، لیلا اسدی وکیل پایه یک دادگستری طی یادداشتی به مناسبت شب دهم محرم نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

خیمه امام حسین علیه السلام در آن شب حلقه اتصال زمینیان به عرش خداوند بود، امام هرچه به واقعه روز عاشورا نزدیک‌تر می‌شد جاذبه‌های روحانی آن حضرت نیز شدت می‌گرفت و هرکس به آن خیمه تقرب می‌جست و امام را درک می‌کرد نمی‌توانست از حسین علیه السلام دل بکند و می‌ماند با علم به اینکه می‌دانستند در این راه کشته می‌شوند و تنها۷۲ نفر از یاران و جوانان بنی هاشم در آن حلقه اتصال بین عرش و امام وصل شدند که نظیر آنان در تاریخ چه قبل و چه بعد از آن وجود ندارد.

شب دهم محرم  لیله القدر امام و یارانش بود که تمام شب را احیا داشتند و به تلاوت قرآن و دعا به درگاه حضرت حق اهتمام نمودند تا وارد روز دهم شدند و نماز صبح را  به امامت امام اقامه کردند.

آنطرف سپاه کوفیان هم نماز خواندند،  اما چگونه نمازی؟ توجه کنید آنان در تشهد و سلام نماز اقرار می‌کنند و گواهی می‌دادند که محمد عبد و رسول خداوند است در آخر نماز هم سلام دادند بر پیامبر رحمت و سپس مهیا شدند روبروی فرزند رسول الله قرار بگیرند یک لحظه اگر کوفیان به همین تشهد و سلام  نمازشان معطوف می‌شدند و تامل می‌کردند از خودشان سئوال می‌کردند ما به مصاف چه کسی می‌رویم و به جواب این پرسش می‌رسیدند که حسین همان کسی است که رسول الله در مورد ایشان فرمودند:

(حسین از من است و من از حسین هستم. خدا دوست دارد کسی را که حسین دوست بدارد.) شاید این مصیبت محقق نمی‌شد!

اگر آنها صادق بودند در تشهد و سلام نمازشان، مبادرت به چنین جنگی می‌کردند؟ یقینا پاسخ منفی است، اما در حقیقت آنان به رسول خدا هم ایمان نداشتند و دروغ می‌گفتند که اگر چنین بود از فرمان نبی خدا در خصوص غدیر سرپیچی نمی‌کردند و به ولی خداوند پشت نمی‌کردند، اما نتیجه سرپیچی از فرمان رسول الله صلی الله علیه وآله و نماز بی ولایت آنان این شد که اسب‌ها را زین و لگام کردند و نقاب زدند تا ولی خدا و فرزند رسول الله را به شهادت برسانند.

امام حسین علیه السلام برای اتمام حجت با آن نمازگزاران بی ولایت خود را معرفی کرد و در قسمتی از آن خطبه آسمانی به آنان چنین عرضه داشتند:

[رویتان سیاه که شما از سرکشان و از ته ماندگان احزاب فاسد هستید که قرآن را پشت سر انداخته‌اید. از دماغ شیطان در افتاده‌اید. از گروه جنایتکاران و تحریف کنندگان کتاب و خاموش کنندگان سنن می‌باشید؛ که فرزندان پیامبر را می‌کشید و نسل اوصیا را از بین می‌برید. شما از لاحق کنندگان، زنازادگان به نسب و اذیت کنندگان مومنان و فریادرس پیشوای استهزاگران می‌باشید که قرآن را مورد استهزا و مسخره خویش قرار می‌دهند.]پس از خطابه امام حسین یک جنگ‌نابرار در همه ابعاد و بدون رعایت قوانین جنگی با پرتاب نیزه عمر بن سعدلعنه الله علیه، فرمانده سپاه باطل به سمت یاران اندک امام شروع شد در حالیکه امام و یارانش تشنه و گرسنه در محاصره ۴ هزار نفر مرد جنگی بودند بطوری که بیشتر یاران امام حسین تا قبل از ظهر به شهادت رسیدند.  

نزدیک اذان ظهر امام حسین علیه السلام از یاران باقیمانده خود خواست تا با عمربن سعد حرف بزنند و برای اقامه نماز مدتی جنگ را متوقف کنند.

وقتی یاران امام این خواسته را مطرح کردند یکی از اشقیا فریاد زد: نماز شما قبول نمی‌شود. این حرف خشم حبیب را برانگیخت تا جایی که در جواب او گفت:‌ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر قبول نمی‌شود؟

در این میان وقتی حبیب به جنگ با آنان رفت از جانب دشمن محاصره شد و به شهادت رسید. وقتی خبر کشته شدن او به امام رسید ایشان برای اولین بار در روز عاشورا اشک ریخت، رو به آسمان کرد و فرمود: «خدایا رفتن جان خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم.»

برای برپایی نماز افرادی همچون زهیر و سعد بن عبدالله خودشان را  مقابل پرتاب تیر‌ها سپر جان امام کردند تا سرانجام امام حسین علیه السلام نمازش را شکسته خواند.

پس از نماز همه یاران امام را به شهادت رساندند و، اما به خاطر کینه‌ای که از امام علی علیه السلام داشتند همه جوانان بنی هاشم را عربا عربا کردند و امام حسین ماند با علمدارش حضرت عباس علیه السلام و، چون تشنگی بر اهل حرم مستولی شده بود امام به حضرت عباس  ماموریت داد که برای اهل حرم آب بیاورد.

حضرت عباس رفت، اما بماند که امام حسین با چه حالی او را بدرقه میدان کرد، لحظاتی نگذشت که آخرین امید امام حسین را به طرز فجیعی به شهادت رساندند و مانع رسیدن آب به حرم شدند و زمانی که امام حسین با پیکر بی جان عباس علیه السلام روبرو شد بلند گریست و فرمود کمرم شکست و اولین زائر حضرت عباس ع ابا عبدالله با اندوه بسیار بسوی خیمه اش آمد تا برای آخرین بار با اهل حرم وداع کند، اما حرمله لعنه الله علیه در پی آن بود که حسین ع را بیچاره‌تر کند همین که امام طفل شش ماهه اش را به آغوش گرفت تیری به سوی حنجره آن طفل پرتاب کرد و قنداقه آن طفل غرق در خون شد امام حسین علیه السلام که متحیر این شقاوت شده بود خون فرزندش را به آسمان پرتاب کرد و پس از دیدن این داغ بزرگ با بدن زخمی خود تشنه و گرسنه رو به میدان شد و اینگونه یک مرد  مقابل هزاران نامرد قرار گرفت و امام ندا سر داد "هل من ناصر ینصرنی"، اما گویی صدای امام را نمی‌شنیدند و دیدگان آنها ولی خداوند را نمی‌دید.

نزدیک به غروب همگی به سمت امام حمله کردند تا جایی که امام از روی اسب سقوط کرد و شمر لعنه الله علیه که با اختیار خودش مسخر شیطان شده بود خود را به گودال قتلگاه رساند تا به فرمان شیطان سر از تن امام جدا کند در حالی که صدای امام حسین در آن دشت بلا طنین انداز بود که می‌فرمود
"الهی رضی برضائک و تسلیما لأمرک"

شمر لعنه الله علیه که مشغول بریدن سر امام بود حضرت حق خطاب به امام حسین فرمود:

[یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی]تو‌ای روح آرام یافته، به سوی پروردگار بازگرد در حالی که هم تو از او خوشنودی و هم او از تو خشنود است، پس در سلک بندگانم در‌آی و در بهشتم وارد شو.

انتهای پیام/

نظر شما